نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





اس ام اس

 

عشق یعنی:
به سادگی دست کسی را می گیری
و به سختی هرگز رهایش نمی کنی!

چه زخمهایی بر دلم خورد ...... تا یاد گرفتم : که هیچ نوازشی ........ بی درد نیست ....

درختان به من اموختند!
پایبندی به هرکس به اندازه ی ریشه ی اوست...........
به هر درختی نمیتوان تکیه کرد


به سلامتی همه اوونایی که دلشون از یکی دیگه گرفته
ولی برای اینکه خودشون رو آروم کنن میگن بخاطره غروب جمعه‌ست


لذت داشتن یه دوست خوب توی یه دنیای بد، مثل خوردن یه فنجون قهوه گرم زیر برفه. درسته که هوا رو گرم نمی کنه، ولی آدمو دلگرم می کنه

ترکت میکنم ، تا هر سه راحت شویم … من ، تو و رقیبم من از قید تو ، او از قید من و تو از قید خیانت …

به ســـلامتی رفقایی که زمانی جاشون تو قلبمون بود
اما الان تو یادشون هم جایی نداریم


 


[+] نوشته شده توسط نيما در 20:33 | |







اس ام اس تنهايي


به جنگل سوخته خاطراتم سوگند ، درخت یادت را ، باغبان خواهم بود تا ابد!

تو آسمانی ومن ریشه در زمین دارم
همیشه فاصله ای هست داد از این دارم
قبول کن که گذشته ست کار من از اشک
که سال هاست به تنهایی ام یقین دارم


کاش دستی از فراسوی افق ، گوش سنگین زمان را می کشید
هم زبانی می رسید از راه دور ، طعم تنها بودنم را می چشید


روزهای تعطیل سخت تر میگذرند، چون میدانم وقت داری به من بیندیشی، اما نمی اندیشی…

حتی عکستم ندارم که بذارم روبروم / اونقدر نگاش کنم تا بشکنه بغض گلوم…

سیگارو گذاشته بودم زیر لبام
گفتم هی یارو !
آتیش داری؟
جواب داد: توی جیبم که نه!
ولی تو دلم آره، به کارت می آید؟
گفتم بده همدردیم!


می دونستی یادت ازخودت بهتره؟!چون یه لحظه أم تنهام نمیزاره

دلم را پیش خود پابند کردی / ولی گفتی تو یک دنیای دردی
غرورم را شکستی بی تفاوت / برو فکر کن همیشه خیلی مردی…


وقتی دلم برات تنگ میشه یک ستاره از آسمون می افته ... اگه آسمون بی ستاره شد ، تقصیر خودته


اگر چه قلبم برای بودن کوچک است/ اما برای همیشه مهمان این خانه کوچک باش..

تو یه روز سرد برفی با دلم مثل پرنده لب حوض کنار نرده هرچی گشتم جای گرمی بهتراز قلب تو ندیدم میشه دوستم داشته باشی؟ آخه بیرون خیلی سرده.

اینای که از خیابون یه طرفه رد میشن،هم چپ نگاه میکن هم راست
اینا همونایی هستن که هم از دشمن نارو خوردن هم دوست


ﮔﺎﻫـﮯ ﺣﺘـﮯ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﻧـﮕﺎﻩ ﮐـﻨـــﻢ ، ﮐﻪ ﺑـﺒـﯿـﻨـﻢ ﺟـﺎﻡ ﺧﺎﻟﯿـﻪ ، ﯾﺎ ﻧـﻪ !؟

من در میان مردمی هستم که باورشان نمیشود تنهایــــم میگویند خوش بحالت که خوشحالی نمی دانند دلیل شاد بودنم باج به آنهاست برای دوست داشتن مــــــــن


همیشه از آمدن “نـ” بر سر کلمات مـی ترسیدم ! نـ داشتن تو… نـ بودن تو… نـ ماندن تو… کـاش اینبـار حداقل دل واژه برایم می سوخت و خبـری مـیداد از نـ رفتن تـو…

گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه تموم! دیگه دوستت ندارم ….. وچقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری ….. مگه دست خودته ؟ رفتن به این راحتی نیست ! اما …. نمیدانم چه حکمتیست که آدمی همیشه اینجور وقتها میشنود : به جهنم … !!!

گریه داروی درده، دل عامل درده، چشم شاهد درده، و عشق خود درده

مرا که هیچ مقصدی به نا مم و هیچ چشمی در انتظارم نیست را ببخشید که با بودنم ترافیک کرده ام.

 


[+] نوشته شده توسط نيما در 2:43 | |







سخت است یکرنگ ماندن در دنیایى که مردمش براى پررنگ شدن حاضرند هزار رنگ باشند


شده.... شده بخوای بخوابی تاپ تاپ قلبت نذاره...!؟ فکر کنی خدایا اونم خوابیده یا که بیداره...!؟ شده بیخوابی بگیری صد هزار نقشه بچینی...!؟ دنبال بهونه باشی که اونو فردا ببینی ...!؟ شده شب که سر میذاری آرزو کنی بمیری...!؟ دم دمای صبح که میشه نفریناتو پس بگیری...!؟ شده با خاطرش جلو آیینه بشینی...!؟ گر بگیره تن و لبهات جای دستاشو ببینی...!؟ شده

بمون.... دلم نمیاد که بگم بخاطر دلم بمون اما بدون با رفتنت از تن خستم میره جون بمون برای کوچه ای که بی تو لبریزه غمه ابری تر از آسمونش ابرای چشمای منه بمون واسه خونه ای که محتاج عطر تن توست بمون واسه پنجره ای که عاشق دیدن توست بمون

وقتی شیری طعمه اش را با آمدن ِ لاشخـــورهــا رهــا میکند ، نشان تــرس نیست... بلکه باورش این است ، که طعمه اش دیگر ، ارزش ِ خـــوردن نـدارد

فکر می کردم در قلب تو محکومم به حبس ابد ! . به یکباره جا خوردم ...... . وقتی... . زندانبان برسرم فریاد زد: . هی.. . تو ... . آزادی! . و صدای گامهای غریبه ای که به سلول من می آمد


از انسانها غمي به دل نگير، زيرا خود نيز غمگينند. با آن که تنهايند ولي از خود مي گريزند، زيرا به خود و عشق خود و حقيقت خود شک دارند. پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند

روز و شب در حسرت آن بي نشان سر ميشود هرچه مي جويم نشانش بي نشان تر ميشود

تو مرا می فهمی من تو را می خواهم وهمین ساده ترین قصه یک انسان است تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی

آن زمانی که نگاه ها با هم بیگانه اند در دنیایی که نا مردی ها بی شمار و دلسوزی ها اندک اند به روزگاری که بازارش خریدار وفا نیست مژده ات می دهم که تا آخرین نفس وفادارم و عاشقت می مانم

هـمه در دنیـا کـسی را دارنــد،بــرای خودشــان..! "خــُسـرو" و "شیـــرین" "لیـلی" و "مـَجنــون" "رامیـن" و "ویـس" "پیــرمــَرد" و "پیرزَن" "تــو" و "اون" ... "مــَن" و "تــَنهـآیی"


[+] نوشته شده توسط نيما در 1:21 | |